هیات دایر حزب پاسخ میدهد:

علی جوادی٬ سیاوش دانشور

یک دنیای بهتر: انفجار در کارخانجات اراک گوشه ای از یک جنایت همه جانبه علیه طبقه کارگر در سطح جهان است. بنا به آمار "سازمان جهانی کار" روزانه حدود ۶۰۰۰ هزار نفر و سالانه حدود ۲ میلیون نفر جان خود را در سوانح کاری از دست میدهند. مبانی اساسی پیشبرد مبارزه ای همه جانبه علیه این وضعیت چیست؟ چه اقداماتی در قبال مساله انفجار در اراک کارگران باید در دستور کار خود بگذارند؟ از کجا باید آغاز کرد؟ چگونه باید سازماندهی کرد؟

علی جوادی: این نظام سرمایه داری است. این آمار تکان دهنده است. قلب هر انسانی را به درد می آورد. ۶۰۰۰ نفر فقط یک عدد نیست. ۶۰۰۰ قلبی است که دیگر نمی طپند و در کنار ما نیستند. ۶۰۰۰ خانواده که هر روزه یک عزیز خود را از دست میدهند و عزادار میشوند. برای "دیدن" عزیزانشان باید پس از این به گورستانها مراجعه کنند! این انسانها جرمی مرتکب نشده اند. در جبهه جنگی کشته نشده اند. در بمباران و موشک باران و انفجار سلاحهای کشتار دسته جمعی جان خود را از دست نداده اند. این تعداد هر ساله کشته میشوند، چرا که کارگرند. چرا که ناچارند نیروی کار خودشان را بفروشند و برای بقاء و تامین معاش خود ناچار به کار در شرایطی هستند که ایمنی در آن همواره دستخوش تلاش سرمایه برای افزایش سود آوری و انباشت است. این انسانها قربانیان جنگ سرمایه علیه کارگران هستند. نظامی که ادعا میکند، منفعت همگان را مد نظر دارد، نظامی که ادعا میکند، "کار آمد ترین" و "بهترین" هر روز در کار کرد نظامش ۶۰۰۰ نفر را به گورستانها روانه میکند. تازه اگر آمار را تاریخا بررسی کنیم شاهد یک سیر نزولی هستیم. سیری که کارگران توانسته اند با تلاش خود برای ایمن کردن محیط کار به این شرایط تحمیل کنند. به خاطر این جنایت عظیم کسی محاکمه نمیشود. انگشت اتهام به طرف حاکمان نظام نشانه گرفته نمیشود. قاتلین خود در زمره "شخصیتهای محترم" این جامعه هستند. صاحبان این جامعه اند. سرنوشت و مقدرات جامعه را تعیین میکنند.

در یک نگاه میتوان به این نتیجه رسید که چرا این نظام و جهان سرمایه داری جهانی وارونه است. آنها که کار میکنند، محصولات مورد نیاز بشریت را تولید میکنند، خود در زمره محرومترین انسانها هستند. قتل عام میشوند. به مسلخ کشیده میشوند. در این نظام انگیزه فعالیت اقتصادی تولید و رفع نیازمندیهای انسانها نیست. علم و دانش و تکنولوژی در خدمت رفاه و سعادت انسانها نیست. در این نظام رقابت و سود و بازار خدایی میکند. 

معمولا سخنگویان و مبلغین بورژوا، مارکسیستها و کمونیسم کارگری را متهم میکنند که مبلغ اعمال قهر و خشونت برای واژگونی نظام سرمایه داری هستند. این تبلیغات عوامفریبانه را در کنار عملکرد روزمره سرمایه قرار دهید، به چه نتیجه ای جز نفرت و انزجار از این بزرگترین جعل و عوامفریبی تاریخی میرسید! این نظامی است که بخاطر بالابردن سود روزانه ۶۰۰۰ نفر را میکشد. جمعیت بسیار دیگری را ناقص و معلول میکند. نتیجتا باید گفت اگر در دفاع از منافع و مصالح روزمره بورژوازی و سود چنین کشتاری را سازمان میدهند، برای نفس دفاع از موجودیت سرمایه داری و مالکیت بورژوایی بر ابزار تولید و توزیع اجتماعی دست به چه جنایات عظیمی خواهند زد. میتوان به سادگی تصور کرد که کارگر و مردم زحمتکش برای انسانی کردن نظام اقتصادی با چه موانع و چه جنایتی از سوی سرمایه و سیستمهای سیاسی مدافعش مواجه خواهند شد!  

از فاجعه اراک کمی دور شدیم. یک ثاتیر جانبی قرار دادن فاجعه ای مانند کشتار و سوزاندن کارگران در اراک در متن جنایت عظیمی که هر روز علیه طبقه کارگر در سطح جهان در جریان است، این است که ابعاد چنین فاجعه ای بطور ناخواسته کوچک میشود. بنوعی ابعاد این جنایت مشخص تحت الشعاع جنایت همیشگی و دائم نظام سرمایه داری قرار میگیرد. اما هیچ دردی را نمیتوان با درد دیگری تخفیف داد. هیچ دردی، درد دیگری را تخفیف نمیدهد. هیچ فاجعه ای بعلت اینکه هر روز فاجعه دیگری در گوشه و کناری در جریان است درد انسانهایی را که عزیز خود را از دست داده اند، تخفیف نمیدهد.

در اراک یک جنایت عظیم صورت گرفته است. ۲۶ نفر جان خود را از دست داده اند. دهها نفر سوخته اند. مسبب چنین جنایتی را باید به محاکمه کشید. عاملین کشتار این کارگران باید مجازات شوند! اولین اقدام همانطور که اطلاعیه حزب قید کرده است باید علل و عاملین چنین فاجعه ای را شناسایی کرد. باید مجموعه عواملی را منجر به وقوع چنین واقعه ای شده است را شناسایی و به کارگران و جامعه اعلام کرد. هیات های بازرسی کارگری باید وظیفه چنین بررسی را عهده دار شوند. این هیات ها باید منتخب مجامع عمومى کارگران باشند. بازماندگان کارگران کارخانجات کیمیا گستر و کیمیا گران باید مجامع عمومی خود را تشکیل دهند. یک اقدام اولیه این مجامع عمومی باید تعیین هیات های بازرسی چنین جنایتی باشد. تنها و تنها نمایندگان منتخب کارگران دارای صلاحیت بررسی مستقلانه چنین فاجعه ای را دارند. وزارت کار، نمایندگان دولت، کارفرما و عواملش تماما در زمره متهمان چنین فاجعه ای هستند. هر گونه تلاش این جریانات برای پرده پوشی و عوامفریبی را باید خنثی کرد.

مساله دیگر اعمال فشار بر دولت و کارفرما برای پرداخت غرامت به خانواده بازماندگان و تامین زندگی خانوادگان جانباخته و کارگران قربانی است. این تلاشی برای دریافت "صدقه" نیست. مسلما هیچ میزان خسارت و غرامتی نمیتواند جبران جان عزیز از دست رفته ای باشد. اما این اقدامی برای تامین زندگی خانوادگانی است که قربانیان چنین فاجعه ای هستند. پرداخت غرامت، پرداخت بیمه سوانح کاری به خانواده کارگران یک حق برسمیت شناخته شده کارگری است. ما خواهان آن هستیم که کارگران در مقابل صدمات و خسارات ناشی از کار، اعم از اینکه در محیط کار و یا خارج از محیط کار رخ دهد بدون اینکه کارگر نیازی به اثبات قصور کارفرما و یا مدیریت داشته باشد، بیمه باشند. پرداخت حقوق کامل بازنشستگی به کارگرانی که در نتیجه صدمات ناشی از کار توانایی کار کردن را از دست میدهند، یک حق کارگری است.

از طرف دیگر حزب اتحاد کمونیسم کارگری روز ۵ خرداد را روز مبارزه برای ایمن کردن محیط کار و تقلیل مخاطرات ناشی از کار اعلام کرده است. محیط کار نباید قتلگاه کارگران باشد. مجامع عمومی کارگری باید بکوشند تا ایمن کردن محیط کار را به یک وظیفه عمومی خود تبدیل کنند. نباید اجازه داد تا چنین فجایعی تکرار شود. گام اول سازماندهی چنین تلاشی، تشکیل مجامع عمومی کارگری است.

یک دنیای بهتر: مقابله با سیاست "اعتراف گیری" رژیم اسلامی و توسل برخی جریانات حاشیه ای به این "اعترافات" بمنظور تسویه حساب سیاسی با کمونیسم کارگری به یک مساله مورد مشاجره تبدیل شده است. سایت "اخبار روز" با عذر خواهی این مطلب را از روی سایت خود حذف کرد. اما سازمان کومه له نه تنها بدون هیچگونه توضیحی این مطلب پلیسی را از روی سایتهای خود برداشت، بلکه یک "حمله سیاسی" را هم سازمان داده اند؟! چه ارزیابی ای از روش سیاسی این حزب دارید؟ آیا انتظار ذره ای تمدن سیاسی توهمی باطل است؟ چگونه میتوان اپوزیسیون را به یک سری قواعد ملزم کرد؟

سیاوش دانشور: سایت "اخبار روز" برخورد متمدنانه اى کرد. بدنبال آن نيز مطالبى از دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب منتشر کرد تا اين تصوير القا شود که مسئله سهو بوده و هدف سياسى از پيش نداشته است. همين درجه تمدن و مسئوليت هم از کومله انتظار ميرفت. سايت کومله مطلب را برداشت اما سکوت کرد. متاسفانه سياست کومله در هر موردى که ملاحظات و محاسباتى اظهار نظرش را مشروط ميکند٬ سکوت است. اما بهرام رحمانى عضو کميته مرکزى حزب کمونيست ايران٬ به بهانه پاسخ به رحمان حسين زاده٬ در مطلبى با تيتر "افتضاح سیاسی حکمتیست ها در جنبش دانشجویی" موضع چند پهلوئى گرفته است. از يکطرف کومله و سايتش را به خاطر اينکار محکوم کرده است. چون گفتند "جدا از درستی و نادرستی مطلب مندرج در وبلاگ تریبون مارکسیسم، آنچه که مورد انتقاد است پاراگرافی از آن درباره مساله امنیتی دانشجویان دربند و یا آزاد شده است. اصولا رعایت موازین امنیتی و فعالیت در شرایط پلیسی و خفقان امری ضروری است. بر این اساس، به خطر انداختن موقعیت امنیتی توسط هر کس و هر جریانی محکوم است". اين حکم شامل کومله و کسانى هم ميشود که اين مطلب را منتشر کردند. ايشان سازمان متبوعش کومله را محکوم ميکند اما صاف و ساده در يک مورد مشخص نميگويد "انتشار اين مطلب بدليل نکاتى که امنيت دانشجويان را در خطر مى انداخت نادرست بود" و دراين مورد هشدار دهد و مسئوليت بعهده بگيرد. اينهم نوعى "دفاع" از کومله است!

واقعيت اما اينست که از قبل از ١٣ آذر روزنامه سپاه و شهروند امروز و تحکيمى ها و ديگران عليه کمونيستها و حضورشان هشدار ميدادند. درخواست جمع کردنشان را طرح ميکردند. جناحها هر دردى باهم داشتند در اينمورد معين همه به درگاه اطلاعات و دولت احمدى نژاد دست دراز کردند. نسبت دادن دانشجويان را به جريانات سياسى مختلف قيد کردند. بعد از هجوم و دستگيرى رهبران دانشجويان در زندان نيز همين خط پيش رفت. رژيم با حدس و گمانها و تحليل ها و اطلاعاتى که داشت٬ تلاش کرد با اعمال فشار در زندان تعدادى را وادار به حرف زدن عليه وجدان خودشان کند. مراسم اعترافگيرى راه انداخت و اتفاقا بحث اش اينبود که اينها "دانشجو نبودند" يا "با ضد انقلاب در تماس بودند" و غيره. تنها به اين شکل ميتوانست سرکوب و دستگيرى گسترده را توجيه کند. مطلب "دانشجويان سوسياليست" بر همين اساس نوشته شده و به "نقد انحرافات" نشسته است. اى کاش نقد سياسى و سبک کارى و استراتژيک ميکرد. حتما همه ميشنيديم و راجع به آن فکر ميکرديم و با علاقه وارد بحث ميشديم. مسئله ابدا نقد سياسى دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب يا هر حزب و جريانى نيست. معضل اينجاست که کسى و جريانى براساس اطلاعات و ادعاهاى پليس سياسى عليه "افتضاح سياسى" کسى و جريانى ديگر "افشاگرى" کند. اين ديگر بازى در چهارچوبهاى کثيف است. هيچ تمايز سياسى يا انقلابيگرى را در اين چهارچوب نميتوان ترسيم کرد. اين چهارچوب ارتجاع است که عده اى را آگاهانه يا ناآگاهانه بازى داده است. بهرام رحمانى اين بخش از مقاله را محکوم ميکند اما تيتر مقاله اش را شاه بيت همين مطلب يعنى "افتضاح سياسى حکمتيست ها" گذاشته است. در مورد "خرابکارى" سخن ميگويد- "خرابکار" واژه مقدس تمام سازمانهاى امنيتى عليه مخالفينشان است. اتهام سخيفى که رژيم اسلامى هزاران بار به جريانات اپوزيسيون ايران و از جمله کومله پرتاب کرده است.  البته ايشان تا به آخر يک کلمه در مورد اين "افتضاح سياسى و خرابکارى" حرف نزده است. به نظر ميرسد اگر بخواهد حرف بزند ناچار است همان استدلالهاى "تريبون مارکسيسم" و مشابه آنرا بياورد که اخير در شاهکار دومشان مندرج در سايت کارگر امروز رضا مقدم٬ از بحث شان دفاع کردند و زحمت کشيدند موارد "افتضاح" را کمى "بسط" دادند! روز روشن دارند دانشجويان را به عمليات مسلحانه و گردنه بگيرى و راهزنى متهم ميکنند. اينهم گوشه ديگرى از همان سياست سکوت است.

نکته ديگر تاکيد بر اعلام موجوديت هاى "دانشجويان سوسياليست" آنهم "عمدتا در نقد "دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب" است. نکته اى که هم "وبلاگ تريبون مارکسيسم" و هم ايرج آذرين و هم بهرام رحمانى مشترکا بر آن تاکيد دارند. اينجا تفاوت بهرام رحمانى با توجيه نامه ايرج آذرين اينست که ارج و قرب کدام محفل و سازمان در ميان دانشجويان بيشتر است. همينطور تاکيد کردند که نزديکى خط آنها و ايرج آذرين "مضحک" است. اينجا ديگر انصافا بد شانسى ايرج آذرين است که ترم "جنبش اصلاحات سياسى" اش و تحليل متکى برآن را تنها چند نفر از رهبران کومله و حزب کمونيست ايران در دهها مقاله تکرار کردند و حالا "مضحک" از آب درآمده است! ازاين دعوا که بگذريد٬ مسئله مشترک هر سه برسر "خرابکارى" و "افتضاح" حزب حکمتيست است. واقعا اگر جريانى مسئول است٬ ميتواند دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب را به اعتبار خودشان و بعنوان يک جنبش علنى نقد کند. توصيه کند و خط بدهد. ميتواند حزب حکمتيست يا هر جريان ديگر را به اعتبار خودش نقد کند. هيچ درجه خصومت و اختلاف با حزب و سازمان و افراد ديگرى اجازه نميدهد که در بحث سياسى و نقد آرا و سياستها٬ به چنين شيوه هاى موهنى دست برد. اين "پاراگراف مورد انتقاد" نيست٬ يک شيوه خطرناک و دست راستى است که براى جريانى که چند بار دراين مسير راه برود يک سر سوزن اعتبار باقى نميگذارد. نميتوان هم از "دانشجويان سوسياليست" عليه دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب دفاع کرد و هم محکومشان کرد. "سوسياليسمى" که تولدش را با "ادعاهاى وزارت اطلاعات" جشن ميگيرد٬ موجودى ناميمون است. ازاين بگذريم که اين "دانشجويان سوسياليست" هيچ جا دراين اعتراضات وسيع دانشجوئى٬ حتى يکنفرشان٬ جلو صحنه نيست و کسى از وجودشان خبر ندارد. دنيا وارونه است؛ اينها "اجتماعى" هستند و بقيه "کاغذى"!

روش سياسى کومله جدا از مضراتش براى دانشجويان به خودش هم ضربه ميزند. کومله هر موضع و سياست و فعاليتى داشته باشد يا نداشته باشد٬ مجبور نبود و نيست در کنار اين روشها قرار گيرد يا به آن بى توجه باشد. حداقل احساس مسئوليت حکم ميکرد دراين مورد مشخص و براى پايبندى به نرمهاى حداقل در اپوزيسيون سرنگونى طلب صريح باشد. اين عدم صراحت و سکوت همان ناگفته ها را ميگويد که بهرام رحمانى همراه با مقدار زيادى بد دهنى گفته است. اين موضعگيرى نه پاسخى به مسئله انتشار اين مطلب داد٬ نه شمه اى "افتضاح و خرابکارى حزب حکمتيست" را نشان کسى داد٬ و نه "سياست مسئولانه اى" را به دانشجويان پيشنهاد کرد. موضع خاکسترى و محاسبه گر و "نه سيخ بسوزد و نه کباب" هيچوقت منشا اثبات هيچ حقانيتى نبوده است. اين خط حتى قدرت اين را ندارد که جواب ناسيوناليستهاى درون خودشان را بدهد تا چه رسد به دانشجو رهنمودى سياسى و کمونيستى بدهد.

چگونه میتوان اپوزیسیون را به یک سری قواعد ملزم کرد؟ به نظر من در اساس بايد جمهورى اسلامى و روشهايش را کوبيد. بر تحرکاتش متمرکز شد. دفاع از آن را قبيح تر کرد. بايد نقد سياسى٬ نقد افکار و آراى سنتى٬ و بالا بردن استانداردها را هدف قرار داد. اينها امکان اينگونه تحرکات را بشدت حاشيه اى ميکنند. اپوزيسيون ايران نه امروز از خيلى وقت پيش اين فرهنگ و فرض عمومى را داشت که در تقابل با جمهورى اسلامى خود را در قبال امنيت هر فعال سياسى و فعال اپوزيسيون مسئول بداند. در موارد زيادى اطلاعات و شنيده ها توسط افراد و جرياناتى به افراد و جريانات ديگر منتقل شدند. اينها ربط مستقيمى به ماهيت و دامنه اختلافات سياسى جريانات اپوزيسيون ايران نداشته است. امروز هم ميتواند همين گونه باشد و در پرتو تجارب سى ساله از روشهاى شنيع جمهورى اسلامى٬ به حداقل اصولى پايبند شود. ما ناچاريم که پيشاپيش به سياستهاى جمهورى اسلامى جواب دهيم و نقشه هايش را نقش برآب کنيم. حزب ما در قبال سياست اعتراف گيرى رژيم و اتکا به اين اطلاعات و شايعات٬ سندى را در هفته گذشته اعلام کرد و از جريانات اپوزيسيون ايران دعوت کرد که پايبندى خود را به اين اصول٬ در هر قالبى که مناسب ميدانند٬ مستقلا و يا بصورت جمعى٬ اعلام کنند و در مقابل سياستهاى ضد انسانى و ارتجاعى رژيم اسلامى عليه زندانيان سياسى و فضاى سياسى اپوزيسيون پيشاپيش سدى بگذارند. بدرجه اى که اين نکات يعنى؛ محکوميت و ممنوعيت نفس شکنجه٬ بى اعتبار دانستن هر "اطلاعات" مبتنى به شکنجه٬ اتکا نکردن به اين "اطلاعات و شايعات" در مراودات سياسى٬  محکوم کردن سياست شنيع اعتراف گيرى و شوهاى تلويزيونى٬ اعتبار قائل شدن براى حرفهاى افراد در شرايط متعارف٬ و دفاع از حرمت زندانيان سياسى در مقابل شکنجه گر و حکومت شکنجه٬ فرض و مبناى برخورد جريانات بيشترى شود٬ احساس مسئوليت در قبال فضاى اپوزيسيون تقويت خواهد شد.

اساس مسئله اينست که رژيم ميکوبد و شکنجه ميکند و پرونده سازى و سند سازى ميکند. همين را بايد کوبيد و همين سلاح را بايد از دستش گرفت. هر کسى هر نقدى به هر کسى دارد٬ لطف کند مستدل و مسئولانه بنويسد و ربطى به اين مسئله ندارد. ما به سهم خود براى ايجاد اين فضا تلاش ميکنيم.

یک دنیای بهتر: مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه، چهارمین هفته خود را سپری میکند. این یکی از حساسترین مبارزات کارگری در سالهای اخیر است. برای پیروزی کارگری در این مبارزه چه باید کرد؟ کارگران رادیکال – سوسیالیست چگونه باید تبلیغات ناسیونالیستی و راست روانه را در این زمینه خنثی کنند؟

علی جوادی: مساله از چند لحاظ حساس تر و استراتژیک تر از یک مبارزه جاری بر سر دریافت حقوق و مزایای کارگری است. سرنوشت زندگی و کار چند هزار خانواده کارگری به این مبارزه گره خورده است. اگر کارگران پیروز شوند، اگر قادر شوند تا کارفرما را وادار به پرداخت دستمزدهای معوقه کنند، بتوانند احکام انضباطی علیه فعالین کارگری را لغو کنند، بتوانند حراست کارخانه را اخراج کنند، بتوانند تشکل مستقل خود را شکل دهند، آنگاه میتوان امید داشت که شرایط کار و زندگی خود را حفظ کنند.

میگویم میتوان امید داشت، چرا که مساله در عین حال بر سر موقعیت و سرنوشت صنعت قند و شکر در ایران است. این صنایع قابلیت رقابت درسطح جهانی را ندارند. تلاش برای برپا نگهداشتن کارخانه و واحد تولیدی یک تلاش محتوم به شکست در نهایت است. این صنایع دیر یا زود از محدوده تولید خارج میشوند. تولید جهانی جایگزین تولیدات داخلی خواهد شد. در سالهای اخیر بیش از دو هزار تن از کارگران نیشکر هفت تپه کار خود را از دست داده اند. این روندی ادامه دار است. مساله اما این است که کارگران نباید سرنوشت خود را به سرنوشت این واحد تولیدی گره بزنند. کارگران آماده به کارند، اگر واحد تولیدی به هر دلیلی قادر به ادامه کاری و تولید نیست، چنین عاملی نباید باعث خانه خرابی کارگران شود. زندگی کارگر باید تامین شود. "یا کار با دستمزد مکفی یا بیمه بیکاری مکفی"، این سیاستی است که کارگران باید در دستور خود قرار دهند. اما کارگران در شرایطی میتوانند به چنین مطالبه ای صورت تحقق بخشند که توانسته باشند، در مبارزه برای دریافت دستمزدهای معوقه خود موفق شده باشند.

واقعیت این است که کارفرما و رژیم کارگران را در یک جنگ فرسایشی قرار داده اند. میکوشند تا با معطل نگهداشتن کارگران، با وعده و وعیدهای دروغین کارگران را سر بدوانند، توان مبارزاتی شان را تحلیل ببرند. در مقابل فشار اقتصادی و سیاسی و تهدید و سرکوب و ارعاب وادار به عقب نشینی و پذیرش شرایط جدید و رو در رویی با سرنوشت این واحد تولیدی کنند. رژیم و کارفرما در این مبارزه دو دستور مشخص را دنبال میکنند. از زاویه کارفرما و رژیم اسلامی مساله فقط بر سر پرداخت دستمزدهای معوقه نیست. مساله شکست کارگران در این مبارزه و همچنین تعیین سرنوشت اقتصادی این واحدهای تولیدی نیز در کار است.

برای پیروزی باید دارای استراتژی پیروزی بود. حفظ کارخانه و صنعت قند وشکر و حمایت از سیاستهای اقتصادی بازرگانی پروتکشنیستی چاره کار نیست. چنین سیاستی کارگران را به سیاهی لشکر کارفرما و سرمایه تبدیل میکند. استراتژی برای شکست است. اگر کارگران نتوانند پیروزی در این مبارزه مشخص را به سکویی برای پیروزی در مبارزه برای جلوگیری از اخراج تبدیل کنند، قادر به پیشروی نخواهند بود. اگر کارگران نتوانند پرچم یا کار یا بیمه بیکاری را برافرازند، قادر نخواهند شد به پیروزی نهایی در این مبارزه دست پیدا کنند. کارگران باید دولت را وادار به پیدا کردن مشاغل مشابه برای کارگرانی که به دلیل تعطیلی بنگاه ها بیکار میشوند، کنند.

یک رکن تلاش برای پیروزی کارگران خنثی کردن سیاستهای سازشکارانه و راست توسط کارگران و گرایش رادیکال سوسیالیستی کارگران است. گرایش راست در صفوف کارگران مبلغ سیاست پروتکشنیسم اقتصادی و حمایت کارگران از بخشی از سرمایه است. این سیاست میکوشد کارگران را به زائده سرمایه تبدیل کند. زمانی که کارگران خسته و فرسوده شده اند، این گرایش میتواند موفق به پیشروی شود. این گرایش با برافراشتن پرچم "حفظ صنعت خودی" خواهان حمایت کارگران از یک سیاست راست و ناسیونالیستی است.

از طرف دیگر مسائل عدیده ای برای پیروزی این مبارزه مطرح هستند. این مبارزه نیازمند حمایت مالی است. هیچ مبارزه کارگری بدون حمایت مالی نمیتواند به تداوم خود امیدی داشته باشد. تشکیل صندوقهای کمک مالی به اعتصاب کارگران یک شرط مهم پایداری این مبارزه است. بعلاوه کارگران هفت تپه نیازمند کمک و حمایت بخشهای مختلف طبقه کارگر هستند. کارگران نباید اجازه دهند تا کارگران هفت تپه را گرسنگی دهند، وادار به عقب نشینی و تحمیل شرایط کارفرما کنند. کارگران صنایع کلیدی، مردم شوش، باید به کمک کارگران هفت تپه بشتابند. این اعتراض در شرایط حساس و سختی بسر میبرد. چندین هفته تلاش، چندین هفته مبارزه، باید به پیروزی برسد.

یک دنیای بهتر: "دانشجویان سوسیالیست" با پرچم نقد آزادیخواهی و برابری طلبی واقعا موجود به میدان آمده اند. از ادعای انقلاب کارگری تا باد زدن به هویتهای مذهبی و قومی بنظر راهی است که این جریان طی کرده است. در بیانیه خود میگویند: "تجربه ی دانشگاه سهند نشان داد تنها همبستگی تمامی دانشجویان با تمام تعلقات فکری (سوسیالیست، لیبرال، مذهبی و ...) و تمامی قومیت‌ها و خلق‌ها (ترک، فارس، کرد و ...) از تمامی دانشگاه‌ها می‌تواند باعث پیروزی دانشجویان گردد." این تبلیغات و ارزیابی ها چه قرابتی با انقلاب کارگری دارد؟

سیاوش دانشور: اين بيانيه "دانشجویان سوسیالیست تبریز" است که اين نکات را مطرح کرده است و ظاهرا "تجربه" دانشگاه سهند را خط مشى خود قرار دادند. اين زبان مرسوم تبليغات ناسيوناليسم چپ و بقاياى پست مدرنيست هاست که ربطش به انقلاب کارگرى تنها بى ربطى اش است. کسى که از پيش دانشجو را "کرد و فارس و ترک و مذهبى" مينامد و هويت کاذب برايشان ميتراشد و لطف ميکند تقاضاى "همبستگى شان" را ميکند٬ سوسياليست نيست بلکه يک مرتجع است. اين شعارها آلترناتيو همان شعار "فقط يک هويت٬ هويت انسانى" دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب است. اين افکار کهنه و شکست خورده را در دوره هاى مختلف از ناسيوناليستهاى خلقى و مائويست ديرور تا نئوکانها و دمکراتهاى نظم نوينى و فدراليستها و پست مدرنيست هاى امروز تکرار کردند و ميکنند. اينکه کسى اينها را "سوسياليسم" بنامد در دنياى امروز جزو عجايب است. سوسياليسم امروز تيترى براى جدا کردن يک جنبش متمايز طبقاتى و کارگرى در مقابل جنبشهاى طبقات دارا نيست. نه امروز بلکه به قدمت جامعه سرمايه دارى٬ طبقه کارگر و مارکسيسم با اين "سوسياليستهاى خرده بورژوا و ناسيوناليست" روبرو بوده است. زمانى کمونيسم و مارکسيسم وجه تمايز اجتماعى و آرمانى سوسياليسم کارگرى قرار گرفت٬ در دوره ما بويژه بعد از پايان جنگ سرد و فروپاشى بلوک شرق٬ کمونيسم کارگرى منصور حکمت عنوانى است که تمايز اهداف و منافع سياسى و طبقاتى کارگر در مقابل بورژوازى و سوسياليستهاى بورژوائى را ترسيم ميکند. اگر زير نام "سوسياليسم" معجون هائى مانند "اسلاميون سوسياليست" و يا "ناسيونال سوسياليست" و يا "سوسياليست قوم پرست و مشروطه خواه" و غيره ميبيند٬ تعجب نکنيد. سوسياليسم غيرکارگرى امروز مثل دوران مانيفست کمونيست جنبش "حکيم باشى ها" است. *